سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرگاه خداوند، بنده ای از امّتم را دوست بدارد، محبّتش را در دل های برگزیدگانش، در جان های فرشتگانش و ساکنان عرشش می افکند، تا دوستش بدارند . به حقیقتْ چنین کسی، دوستدار خدا است . خوشا به حالش! و اورا در روز قیامتْ نزد خداوند، حقّ شفاعت است . [.رسول خدا صلی الله علیه و آله]

موج های آرام

تنها در اتاق بودم یاد خاطرات لب در دریا مرا مشغول خودش کرده بود که با موج های دریا من به عقب جلو می رفتم  چه صدف های زیبای در ساحل بودن من از هر طرف جمع میکردم یادش بخیر؟ در این فکر بودم صدای شنیدم   انگار چیزی  خورد به  دیوار اتاق من توجه نکردم احساس کردم موج دریا بود سنگ از بیرون وارد اتاق من شد کسی از بیرون ...... بلند شدم نگاه کردم ای وای خوابم یا بیدار خدایا باورم نمی شد چی می دیدم ؟

 

یه پری دریایی ؟ توی دریا.منو صدا کرد باورم نمی شد منم مات مانده بودم دوباره منو صدا کرد بی اراده از پنجره پریدم به ساحل پا گذاشتم روی ماسه های خیس یواش باورم میشد   به آب، به صدفها دست می زدم واقعی بود رسیدم به پری دستش را دراز کرد منم رفتم جلو دستشو گرفتم  وای وای .....

 

واقعی بود راستی، راستی حقیقی بود. گفت چرا موندی بیا گفتم کجا گفت بیا  اخه اخه من شنا بلد نیستم؟دستشو گرفتم منو کشید زیر آب وای چه جالب زیبا بود چه موجوداتی همه خوشگل مثل ماهی ها شنا می کردیم چه کیفی داشت حالا می دونستم ماهی ها چه کیفی  می کنند همه ماهی ها با تعجب نگاه می کردند از جای که رد میشدیم پری های زیادی بودن انگار شهر انها بود صدای گریه می امد پرسیدم این چه صدایی جواب داد نپرس اسرار کردم گفت یکی از پری ها از دستورات سر پچی کرده حالا تنبیه می شود ؟

خیلی دنیای عجیبی بود وقتی از لابه لای علف های دریا ردمی شدم نوازش علف ها یه حس  عجبی انسان می داد خیلی عجیب بود همه جا آبی بود منم که آبی بودن و اب عشقمه

من با سرعت از پری زدم جلو فریاد زد این همه جلو نرو با خودم گفتم بی خیال من که شنا می کنم  رفتم جلو خیلی قشنگ بودند هم این طور می رفتم به پشت سرم نگاه انداختم از پری خبری نبود نگران شدم دلم یک دفعه ریخت به این طرف آن طرف نگاه کردم هیچ موجودی نبود دریای ساکت آروم احساس کردم دارم خفه میشوم هر کار کردم نتونستم شنا کنم داشتم میمردم هر چه صدا می کردم کسی نجاتم نمی داد .........؟

 

 

انقدرخودکم به این طرف آن طرف می زدم صورتم محکم به یک چیزی خورد چشمانم باز کردم دیدم مامانم یک سیلی محکم زده دم گوشم تا من از خواب بیدار شوم که فریادم همه جارو برداشته بود خدا رو شکر کردم که تمام شد

 




مهسا آرام ::: یکشنبه 86/1/5::: ساعت 9:14 عصر

>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 28


بازدید دیروز: 1


کل بازدید :42784
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
مهسا آرام
با وفا با گذشت
 
 
>>لوگوی دوستان<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<